قصه های شیوا : مادر شیوا می خواست شیوا رو سرپا کنه . گفت : تو چاق شدی . شیوا : چاق نشدم . من شیوام !!! ( من همون آدم دیروزم ) مادر : انقدر چاق شدی که نمی تونم بغلت کنم ! کمرم درد می گیره . شیوا : تو مریضی !!! ( ضعیف شدی که نمی تونی بغلم کنی )
^ یکشنبه 30/7/91 1:00 صبح - آخرین تغییر : [زهرا -شاپرک] یکشنبه 30/7/91 2:36 عصر
اعتماد به نفس یعنی این ... خدا حفظش کنه - *صبا*